شهید اکبر نقادهکاشانی در رژیم شاهنشاهی با تمام تلاش خود را برای دفاع از انقلاب اسلامی به کار گرفت.
شهید نقادهکاشانی تا آخرین لحظه عمرش از انقلاب دفاع کرد
به گزارش پايگاه خبري تحليلي عصر کاشان ،شهید “اکبر نقاده کاشانی” که در شناسنامه معروف به غلامعلی است در خانوادهای متوسط و مذهبی در سال 1326 استان اصفهان متولد شد. تحصیلات او تا ششم ابتدایی بود که به دلیل هزینه مدرسه و امرار معاش در بازار کارگری میکرد در کودکی خودساخته بود و مقلّد امام خمینی میشود.
بسیار خوش اخلاق و در کمک کردن به دیگران سبقت میگرفت همچنین علاقه زیادی به شرکت در هئیت و ارادت زیادی به حضرت ابوالفضل (ع) داشت. او که شیفته اسلام و دستورات دین بود در زمان رژیم پهلوی به فعالیت های انقلابی پرداخت تا اینکه در 15 دی ماه سال 1357 در میدان کمال الملک کاشان به ضرب گلوله ماموران رژیم شاهنشاهی به شهادت میرسد.
ما برای ادای دین به شهدای انقلاب اسلامی و گرامیداشت یاد و خاطره آنان به دیدار علی اصغر نقاده کاشانی برادر شهید والامقام اکبر نقاده کاشانی رفتیم و پای صحبتهای ایام انقلاب و شناخت ابعاد زندگی این شهید به گفت و گو نشستیم.
برادر شهید در مورد فعالیتهای انقلابی «شهید اکبر نقاده کاشانی» میگوید: «در سال 56 خط مشی انقلابی ایشان روشنتر شد در آن سال روزنامه کیهان یک عکس چاپ کرده بود که فرح زن شاه بدون حجاب کنار کارتر نشسته بود و کارتر به او مشروب تعارف میکرد. اکبر با مردم بازار در این مورد صحبت میکرد.
وقتی این صحبتها را میکرد مردم تحت تاثیر قرار میگرفتند ماموران دربار به او اخطار دادند از آن زمان نهضت شکل گرفت و از انقلابیهای فعال بازار شد و گاهی اعلامیههای امام را در بین بازاریها پخش میکرد. تظاهرات در قم شکل گرفت و در کاشان هم مردم تظاهرات کردند و قبل آن در 4 آبان که شهادت آقا مصطفی بود تولد شاه هم بود و ماموران به زور میخواستند پرچم بزنند ولی اکبر و رفقایش سعیکردند پرچم مشکی به مغازهها نصب کنند و این بزرگترین کجدهنی به رژیم پهلوی بود.
مهمترین حرکت کاشان شب تاسوعا بود مردم به طرف میدان کمال الملک حرکت کردند و قصد داشتند کلانتری را بگیرند و دو نفر از جوانان شهید شدند جنازه آنها را به مسجد آقا بزرگ بردند و قرار شد در روز عاشورا به آنجا بروند.مردم با دیدن شهدا خونشان به جوش آمد اکبر در تظاهرات بین گروهها تک حرکت میکرد و آن روز به همین صورت با ذکر روز عاشوراست امروز، کربلا غوغاست، بی پسر لیلاست حرکت میکرد.
از مسجد آقا بزرگ به سمت میدان 15 خرداد حرکت کردیم و هدف این بود تا مجسمه شاه را پایین بکشند مردم خودجوش به چهارراه آیت الله کاشانی رسیدند اما مسیر عوض شد و روحانیون از جمله آیتالله یثربی صلاح ندیدند از آن مسیر برویم چون ماموران توطئه کرده بودند مردم را بکشند. برای خاکسپاری شهدا به سمت امامزاده حبیب ابن موسی رفتند و مامورها که نتوانسته بودند مردم را قتل عام کنند به سمت میدان شاه عباس (امام خمینی فعلی) لشکرکشی کردند تا به خواسته خود برسند در هنگام ظهر بود و اذان از بلندگوی تظاهرات پخش میشد در این هنگام ماموران شاه شروع به تیراندازی کردند که تعدادی مجروح و دو نفر به نام عباس افشار و اکبر جهانی در ظهر عاشورا موقع اذان گفتن به شهادت رسیدند.
در روز 5 دی 57 مردم از امامزاده عبدالله بن موسی جعفر (ع) گریچه به خیابان آمدند مامورین تعداد زیادی را دستگیر میکنند که اکبر هم در بین آنها بود در خیابان علوی آنها را بستند و کتک میزدند تا به امام خمینی ناسزا بگویند بعد از اینکه دیدند فایده ندارد آنها را آزاد کردند. وقتی اکبر به خانه آمد پایش کبود شده بود از او خواستیم به بیمارستان برویم گفت: چند روز دیگر شهید میشوم و میخواهم کبودی بدنم شهادت بدهد که در این راه کتک هم خوردهام. حتی وقتی از او میخواستیم ازدواج کند میگفت: تا امام نیاید و انقلاب پیروز نشود ازدواج نمیکنم.
برادرم در شب جمعه در زیارت درب زنجیر مادر را برای شهادت خود آماده کرد و گفت: گلاب پاش و سیب سرخ بخر به من هم گفت: من شهید میشوم قول بده از پدر و مادر نگهداری کنی. من در پاسخ گفتم: وظیفه هر فرزندی است از پدر و مادرش نگهداری کند. ادامه داد نمیگویم در تظاهرات شرکت نکن اما عقب بایست تا اتفاقی برای تو نیافتد. یک روز وقتی خالهها از او خواستند که جلوتر نرود گفت: تیر باید در سینه من بخورد تا چادر از سر شما نکشند. برای وجوهات مشروعه 48 ساعت قبل از شهادتش به دیدار آیتالله صبوری رفت و قبض خمس و زکات یکسال که 9000 ریال بود به من نشان داد و گفت: دیگر با خدا هم حسابی ندارم.
علیاصغر نقادهکاشانی از نحوه شهادت برادرش چنین گفت: «صبح روز 15 دی 57 مردم به سمت میدان فیض حرکت کردند مردم به صورت خوشهای آگاهی پیدا میکردند و به نمایندهها محل شروع تظاهرات را میگفتند من هم ماموریت داشتم برای توزیع اعلامیههای امام به شهر آران و بیدگل بروم هنگام رفتن اکبر گفت: زود برگرد. در تظاهرات رفقا به او میگفتند چرا تند حرکت میکنی از جمعیت جلو هستیم گفت: دست و پاهایم من را میبرند. مردم در میدان کمالالملک متراکم شدند
ماموران از دو طرف پشت و جلو شروع به تیراندازی میکردند به دلیل تراکم جمعیت عدهای در حین فرار زمین میخوردند و روی یکدیگر افتادند و مجروح شدند. مامورها یک تیر به مچ دست چپ اکبر زدند او با خون خود روی دیوار نوشت «با خون خود نوشتم، درود بر شهید، مرگ برشاه» و تیر دوم را از پشت به قلب او اصابت کرد. هنگامی که او را به غسالخانه بردیم قلبش همچون لاله بیرون زده بود و لبخند بر لب داشت.
مراسم تشییع جنازه بسیار با شکوه برگزار شد و خون این شهید یک تظاهرات دیگری را به پا کرد و در زیارت درب زنجیر خیابان محتشم به خاک سپرده شد مادرم در بین مردم استوار و تنها فریاد میزد اکبر جان شهادتت مبارک. مردم و روحانیون آن شب اعلام کردند الله اکبر بگویید این اولین شبی بود که در کاشان تکبیر الله اکبر طنینانداز شد و بعد شهادت اکبر در زمان انقلاب کسی دیگر به شهادت نائل نشد».
منبع خبر :خبرگزاری تسنیم